متن نسبتاً بلند و پرحاشیه زیر از آقای دکتر فاطمی (مدرسهی مولانا) میباشد که به درخواست دوست بزرگوار جناب آقای مهندس رضا کاملی ـ از یادگاران دوران تلمّذ ما خدمت استاد فقیدمان مرحوم علامه جعفری(قدسسره) ـ به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.
قبلاز هر چیز باید عرض شود که عزیزانی که در جریان پرسش و پاسخهای سایت مرکز پژوهش ادیان هستند، به خوبی میدانند که تاکنون طی چندین نوبت راجع به آرای دکتر سروش، به ویژه موضوع جنجالی رؤیای رسولانه ایشان، سوالاتی مطرح شده است و بنده حقیر در حد بضاعت علمی مزجات خویش توضیحات و پاسخهای لازم را به آنها دادهام و دهها، بلکه صدها ایراد و اعتراض ریز و درشت علمی، دینی، فلسفی، فقهی، کلامی، قرآنی و عرفانیِ کم و بیش روشن را بر برخی از نظراتِ تا حدودی شاذّ ایشان وارد ساختهام. اما به آن خاطر که تقریباً هیچ کدام از این پاسخها به سمع و نظر ایشان رسانده نشده و یا مقبول نیفتاده و ظاهراً اثری نبخشیده است، با خود عهد کردهام که دیگر در این زمینهها چیزی ننویسم که از قدیمالأیام گفتهاند: در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
ولی از آنجایی که اولاً این درخواست از ناحیه دوستی دلسوز و اندیشمند و از خواص شاگردان حضرت استاد جعفری(قدسالله نفسهالزکیه) مطرح شده و ثانیاً هم مطلب آقای دکتر فاطمی که بنده ایشان را نمیشناسم ادّعانامه بلندی بر له آقای سروش و علیه منتقدان ایشان است، که بنده هم از جهاتی یکی از آنها میباشم، و ثالثاً بازنشر مطلب آقای فاطمی نیز در سالروز میلاد فرخنده پیامبر اکرم(ص) صورت گرفته که به زعم اینجانب با مطالب آقای سروش نه تنها شأن و منزلت آن حضرت(ع) بالا برده نشده و بلکه، به شرحی که خواهیم گفت، بسیار در حق ایشان (و ایضاً اسلام و قرآن و حتی رسالت و نبوت) خطا و توهین و جفا شده است، بنابراین به دلیل تعظیم و تکریم پیامبر بزرگوار(ص) لازم دانستم تا یک بار دیگر به بعضی از اشتباهات مندرج در این نوشتار که در واقع بازتابی از اندیشههای دکتر سروش میباشد، اشاره کنم.
1. مطلب با نقل این دو بیت از یک غزل مولانا شروع شده است:
واقعــهای بــــدیــدهام لایــق لطف و آفــرین |
|
خیــز معبــرالزمــان صورت خــواب مــن ببیـن |
خـواب بدیدهام قمر، چیست قمر به خواب در |
|
زانـک بـه خواب حـل شود آخــر کـار و اولین (مولوی، دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره 1839) |
در اینجا مولانا یک خواب خوشی دیده است که آن را توصیف میکند، خوابی که ـ به بیان قرآن ـ برای بعضی از انبیای الهی مثل حضرت ابراهیم(ع) (صافات، 102)، حضرت یوسف(ع) (یوسف، 4) و خود پیامبر بزرگوار اسلام(ص) (فتح، 27) هم بوده است و جملگی از مصادیق رویاهای صادقانه میباشند.
اما خواب مولانا چه ارتباطی با بیداری او و خواب انبیای الهی چه ارتباطی با بیداری آنها دارد؟ قرآن سرتاسر مکالمه خداوند با انبیاء و رسولان الهی است و چند مورد استثنایی هم با استفاده از واژههای «نوم» و «رویا» به طور مشخص از خواب دیدن ایشان صحبت میکند. چنانکه مولانا و عرفای مشابه و همطراز وی نیز صدها و بلکه هزاران جا کلماتی را نظیر دیدهام، شنیدهام، چشیدهام، خریدهام و گزیدهام به کار بردهاند که جملگی حکایت از حدیث بیداری آن اولیای کرام میکنند و در چندین موضع هم از خواب میگویند. حالا چطور شده که کسی از میان این همه تنها یک استثنا را برگزیده و مورد استشهاد قرار داده است باید از خود وی پرسید؟
اکنون اجازه بدهید در برابر دو بیت مورد استشهاد ایشان، ما نیز دو بیت از جناب مولانا نقل کنیم:
چـــو غلام آفتــابم هم از آفتـــاب گـــویـــم |
|
نه شبم نه شبپرستم کــه حدیث خـواب گویم |
چـــو رسول آفتــابم بـــه طریـــق ترجمـــانی |
|
به نهـــان از او بپرســم بـــه شمــا جـواب گویم (مولوی، دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره 1621) |
در هر صورت با نقل دو بیت از یک غزل مولانا نمیتوان نتیجه گرفت که:
· چون مولانا یک بار خواب دیده، پس همیشه همه چیز را در خواب میدیده است!
· چون مولانا چیزی را در خواب دیده، پس دیگران هم باید همه چیز را در خواب ببینند!
· چون مولانا آدم بزرگی بوده و حقیقتی را در خواب دیده، پس همه بزرگان هم باید همه چیز را در خواب ببینند!
· چون مولانا که از اولیاءالله بوده خواب دیده است، پس انبیاءالله هم لزوماً باید خواب ببینند!
· چرخهی خواب مولانا با چرخهی دریافت وحی رسول خدا(ص) برابر است!
· و غیره.
(این بند اول از پاسخ را تعمداً بیشتر توضیح دادیم تا دوستان عزیز خواننده متوجه شوند که مطلب تا کجا جای بحث و تفصیل دارد، لیکن از این پس هر پاراگراف را یکی ـ دو جمله بیشتر توضیح نخواهیم داد تا خیلی مایه اطالهی کلام نشود).
2. در بند دوم مطلب آقای دکتر فاطمی، به طور خلاصه، آمده که آقای دکتر سروش حافظ قرآن و مثنوی و غیره هستند، بنابراین منتقدین گمان مبرند که آیات مورد اشاره آنها از نظر مبارک ایشان مغفول بوده است.
در نقد این سخن باید گفت که صِرف آشنایی با قرآن، اگر هم شرط لازم این مدعاها باشد، شرط کافی نیست. چه بسا که بعضی از کافران و ملحدان و داعشیها و طالبانیها از بنده و آقای سروش هم بهتر با آیات قرآن آشنایی داشته و بلکه از حفظ باشند! نوع فهم، درک و برداشت صحیح از آیات مهم است که محل نزاع آقای دکتر سروش و منتقدان ایشان میباشد. منتقدان این بزرگوار، و از جمله حقیر، معتقدیم که این معنای درست مورد نظر ما و خدا (و ایضاً رسول و کتاب) است که مغفول مانده و یا، نعوذ بالله، از قصد مغفول نگهداشته شده است! (قسمت اخیر مطلب را بعداً بیشتر توضیح خواهیم داد).
3. در بند سوم مطلب هم، به طور اختصار، آقای دکتر فاطمی میفرمایند که آقای دکتر سروش این حرفها را از 30- 20 سال پیش هم در بسط تجربه نبوی، قبض و بسط شریعت، و غیره میزدهاند و لذا اینها چندان هم حرفهای جدیدی نیستند!
به زعم ما این مطلب کاملاً صحیحی است و دوستانی نظیر بنده که متجاوز از نیم قرن خدمت ایشان سابقه آشنایی داریم زمزمه این حرفها را از خیلی قبل در لابلای سخنان ایشان میشنیدهایم.
خود بنده در جایی نقل (مکتوب) کردهام که درست حدود پنجاه سال قبل در جلسهای حاضر بودم که در آن ایشان ـ آن هم در آن سنین نوجوانی ـ از امام صادق(ع) خیلی سطحی نام برد و وقتی از دوست کناریام که در آن زمان رفیق صمیمی بنده و آقای دکتر سروش بود با ایماء و اشاره پرسیدم گفت:
بــــــــاش تـــــــا صبـــــح دولتت بـــدمـــد |
|
کـــــاین هنــــــوز از نتـــــایـــج سحـــــرست (انـــوری، دیـــــوان اشعــار، قصــاید) |
در هرصورت، این مطلب درستی است که آقای دکتر فاطمی مطرح کردهاند و لذا بنده هم از همان موقع، علیرغم دوستی و ارادت خدمت آقای سروش، بر همه آنها نقد نوشتهام که سالها پیش در مجموعه مقالات چاپ شده است.
بالأخره اگر ما نتوانیم خودمان را تا سطح پیغمبر(ص) و امام(ع) بالا ببریم، نباید آن بزرگواران را با طرح مطالب ساختگی مثل بسط تجربه نبوی، قبض و بسط شریعت و غیره تا سطح خودمان پایین بیاوریم!
4. در بند بعدی مطالب آقای دکتر فاطمی از اِشراف آقای دکتر سروش به مباحث خداشناسی، پیامبرشناسی، قرآن، عرفان و غیره سخن به میان آمده و در نهایت نتیجهگیری شده است که «پس، از اینرو مسائل ابتدایی را ردیفکردن... و در قیاسات از جنس منطق صوری آوردن، و آسمان و ریسمان را بهیکدیگر بافتن را نمیتوان نقد به حساب آورد».
در رابطه با این مطالب هم عرض کنیم که اولاً اِشرافداشتن به غیر از پیشینهی ذهنی و فهم درست داشتن است (مقایسه کنید راسل را با وایتهد، یا استیفن هاوکینگ را با اقسام اینشتین، هایزنبرگ و پلانک).
ثانیاً اصل دعوا، یا به قول طلبهها «ما نحن فیه»، روی همین نتیجهگیری شما است. شما اینها را در مورد منتقدین آقای سروش معتقدید و آنها هم اینها را در حق خود آقای سروش معتقدند و هرکدام از طرفین هم حرف و منطق و برهان خود را دارند! بنده هم در این میان حداقل ده ـ بیست نقد مختلف حاوی چند صد نکته ریز و درشت بر نظریات آقای سروش قلمی کردهام که متن منتشرشده همه آنها موجود است و پایِ بند بند همه آنها ایستادهام.
5. بند پنجم مطالب آقای دکتر فاطمی از «سروش بارها و بارها گفته... » تا «انتهای چند بیت با مطلع: ای غزلوارهی پایانی دیوان نبوت» شاید یکی از کلیدیترین مباحث این ده صفحه باشد، چون که به نحوی با اصل مدعای «رویای رسولانه» سروکار دارد، با این مطلع که «آقای سروش بارها و بارها تکرار کرده که موضوع مورد نظر وحی مکانیسم وحی است و نه زیر سوال بردن دریافت و درک پیامبر(ص) از خدا».
نخستین سوال در این رابطه آن است که آیا اصولاً دریافت مکانیسم وحی برای غیرخدا و رسول و جبرئیل امین قابل دسترسی است؟ ثانیاً، به فرض اینکه پاسخ مثبت باشد ـ که به زعم ما نیست (جز برای اولیای بزرگ الهی که خود داستانی دیگر دارد و انشاءالله به آن خواهیم پرداخت) ـ از این کار چه هدف و مقصدی دنبال میشود؟ به عبارت دیگر، آقای سروش ورود در مبحث کیفیت نزول وحی، یا تعبیر و تفسیر و تاویل آن را ـ چون که اصل مطلب به روشنی در چندین جای قرآن بیان شده است ـ با چه نیت و منظوری دنبال میکند و با آن میخواهد کدام گرهای را از کار فروبسته خلق بگشاید؟ آیا آنها که به مبدأ، منشا، محتوا، مضمون، غایت و مقصد قرآن ایمان دارند از آن روست که به کیفیت نزول وحی پی بردهاند و آنان هم که بدین مقصد عالی دست نیافتهاند از آن روست که به رمز و راز کیفیت نزول وحی پی نبردهاند؟
آیا این یک شیطنت کودکانه است، یا کنجکاوی روشنفکرانه، یا تلاش عالمانه، یا رازورزی مشفقانه، یا کندوکاو بوالهوسانه، یا... ؟ نکند انسان کار را به قصد «اعجاب» اهل ایمان و یا «حیرانی خلقان» انجام دهد و خود متوجه نباشد، که البته بسیار بعید است که انجام چنین اموری از سر بیتوجهی باشد.
6. در ادامه همین بند، جناب دکتر فاطمی میفرمایند: «نظریه رویاها در برابر تقلیل وحی به سمعی بودن صِرف ارائه شده است، به طوری که همه حواس را در آن دخیل میداند ... پیامبر(ص) وحی را با تمام وجود خود درک میکرده است ... چرا باید حواس باطنی پیامبر(ص) را به قوه سامعه او تقلیل داد و دیگر قوای باطنی وی را در این امر خاموش دانست؟
آقای دکتر فاطمی عزیز، خاطرم هست که روی تابلویی در اتاق مرحوم علامه جعفری(ره) سخنی منسوب به ابنسینا نوشته شده بود که اگر برای یک حرف غلط هزار دلیل بیاورید میشود هزار و یک غلط! حالا، معالأسف، این حکایت دفاعیه شما شده است که برای یک سخن سُست و ساختگی، آسمان و ریسمان را به هم میبافید، چون که اولاً بحثِ درگیربودن یک حس یا چندحس مطرح نیست، بحث خواب و بیداری پیامبر(ص) است که همه قرآن میفرماید فرایند وحی در حالت بیداری پیامبر عظیمالشأن(ص) به وقوع پیوسته و رفیق شما میگوید خیر، کل واقعه در خواب بوده است! و این نشان میدهد که نه شما و نه گوینده آن سخن درست نمیدانید فرآیند وحی الهی ـ نبوی چگونه بوده است.
ثانیاً، مگر شما در خطبه قاصعه نهجالبلاغۀ نخواندهاید که آن حضرت(ع) میفرمایند نور وحی را میدیدهاند و رایحه نبوت را استشمام میکردهاند؟ آیا اینها هم در خواب بوده است؟
ثالثاً، مگر شما در همین کتاب شریف مثنوی نخواندهاید که جناب مولانا میفرمایند:
«ای علی که جمله عقل و دیدهای/ شمّهای واگو از آنچه دیدهای» (مثنوی رمضانی، دفتر اول، ص73، بیت 11)؟ آیا در اینجا هم بحث از رؤیا و خوابدیدن رسول خدا(ص) است؟
رابعاً، آیا شما نمیدانید که اهلالله و اولیای حقیقی و مومنین راستین را ـ در همین بیداری ـ چنان سر و سرّ و رمز و رازی با خداست که نگو و نپرس؟ به قول آن بزرگ بزرگان و امام عارفان و امیر مومنان(ع): «عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ» (نهجالبلاغه، خطبه 222)
آقای فاطمی، حسنختام این قسمت را این بیت مولانا قرار دادهاند که:
گـوشم شنیــد قصــه ایمــــان و مست شـــد |
|
کــــو قســم چشــم، صـورت ایمـانم آرزوست (مولوی، دیـوان شمس، غزلیات، غزل شماره 441) |
برادر! این بیت که کاملاً موافق نظر ما است، مگر اینکه حضرتشان بفرمایند این گوش شنیدن هم در خواب بوده است!
7. آقای دکتر فاطمی در ادامه آوردهاند که «نظریه رویاها، پیامبر(ص) را شاهد و راوی صحنههای مضامین وحی همچون رخدادها میشمارد، نه غایب از آن».
شما را به خدا بفرمایید که آیا این سخن از مصادیق بارز «آسمان و ریسمان را به یکدیگر بافتن»ای که جناب ایشان در ابتدای مقال منتقدین خود و آقای سروش را به آن متهم ساختهاند نیست؟
آخر، کوسه و ریش پهن که نمیشود! ما میگوییم در خواب شنیدنش هم محل بحث است شما میفرمایید شاهد و راویِ کذا و کذا. ما میگوییم حضور حاضر در کمال بیداری است و شما میفرمایید نخیر، این حضور در رویاست و در آنجاست که غیبت و غائبی نیست! عجیب برهان محکم و دلیل محکمهپسندی؟
چشــــم بـــــاز و گـــوش بـــاز و این عمــی |
|
حـیــــــــرتم در چشــــمبنــــــدیّ خـــــــدا (مثنوی، دفتر سوم، ص 154، بیت 34) |
8. آقای دکتر فاطمی در ادامه آوردهاند: «در حقیقت او به مقام دریافت وحی فراتر از زمان و مکان نایل میشود. این معنا حتی در سرودههای سروش در ستایش پیامبر اسلام(ص) هم مشاهده میشود».
اجازه بفرمایید به مطلب سرودههای آقای سروش و دیگران در بند زیر بپردازیم، لیکن بخش اول این جمله، یعنی «دریافت وحی فراتر از زمان و مکان» باز یکی دیگر از همان «آسمان و ریسمان را به یکدیگر بافتن» حضرت ایشان و اعوان و اذنابشان میباشد! یعنی چه دریافت وحی فراتر از زمان و مکان؟ این شعربافیها برای چیست؟ نخیر، دریافت وحی فقط در مکه و مدینه و در عرض همان ۲۳ سال بود، نه در جای دیگری و نه در زمان دیگری. البته که محتوای وحی فراتر از زمان و مکان، ازلی و ابدی، بود. اما هر بچه طلبهای هم میفهمد که فرق است بین فرآیند دریافت وحی و کیفیت محتوای وحی! ثانیاً، مگر فقط در خواب و رویاست که کسی میتواند به فراتر از زمان و مکان برود؟ (البته که کسی که در بیداری نرفته است و از رفتن دیگران هم خبری ندارد، یا خبر دارد ولیکن از سر کبر و غرور تصدیق نمیکند، درک درستی از این مطلب ندارد). مگر شماها اینقدر دم از مولانا نمیزنید؟ پس چطور تا حالا نفهمیدهاید که او شبها از پشتبام منزل به کجا میرفت و دم دمهای صبح برمیگشت. این همه از سیر و سلوک شبانه عارفان بالله گفتهاند و نوشتهاند، خداوکیلی شما یک سطر از آنها را نخواندهاید یا باور نداشتهاید؟ در عصر و زمانه خودمان هیچ شرح حال اقسام آقایان قاضی، شیخ رجبعلی خیاط، مجتهدی، دولابی، میرزا جواد آقای ملکی تبریزی و مرحوم شاهآبادی را ندیده و نخواندهاید؟ والله شما اگر ندیدهاید ما دیدهایم و با بعضیهایشان هم دیدار و نشست و برخاست کردهایم. ای برادر عقل یکدم با خود آر! (مثنوی رمضانی، دفتر اول، ص 39، بیت 17). اگر شما ندیدهای و نمیدانی که چیست و لاجرم تصدیقاش هم نمیکنی، این دلیل نمیشود که بگویی نیست. هست، اقسام شماها منکرید و نمیبینید.
9. اما درباره شعر و شاعری و سرودههای جناب سروش که آقای دکتر فاطمی هم گاه و بیگاه ـ بلکه به طور متناوب ـ به آنها استناد میکند باید عرض کنیم که اولاً درست است که بعضی از عرفای بزرگ ما مثل حافظ، سنایی، عطّار، عراقی، مولوی و غیره اشعار عرفانی نابی هم گفتهاند، لیکن چنین نیست که هر که اهل ذوق و لطافت و شعر و ادب بوده باشد ضرورتاً صوفی و عارفِ راهرفته و عرفانپیشهای هم بوده باشد. به عبارت دیگر، این یک رابطه یا معادله دو طرفه نیست، به خصوص عالَم عرفان عملی که به کلی از عالَم نظر جداست و وادی ذوق و چشیدن، معاینه و دیدن، شرب و مشاهده، محو و محق و صحو و تخلیه و تحلیه و این قبیل عوالم و حالات و مراتب و درجات و مقامات سلوک است.
ثانیاً، میدانید که شعر و شاعری نه تنها چندان هم در مکتب اسلام و قرآن مدح و ثنا نشده، بلکه تا حدودی ـ بالاخص وقتی در غیر راه خدا و اعتلای روحی/ معنوی بوده باشد ـ نکوهش و ذمّ هم شده است (شعراء/ 224، طور/ 30).
ثالثاً، نمیدانم این غزل از باب «طبع چون آب روان» آقای سروش مثال آورده شده یا از باب تعالی مضامین؟ چون که مصرع اول ابتدای آن «ای غزلواره پایانی دیوان نبوت» که ظاهراً برگرفته از غزل «آن محمد ختم و خیر المرسلین» شیخ عطار است و مصرع دوم هم که نسبت شاعری دادن به خدایی است که شعر و شاعری را حتی از پیامبر(ص) خودش هم نفی میکند!!
رابعاً، و از همه اینها گذشته، این چگونه «شأن و منزلت قائلشدن»ای برای پیامبر اکرم(ص) است که انسان از یک طرف برای آن حضرت شعر این چنینی بگوید و از طرف دیگر بزرگترین شأن و فضیلت الهی و آسمانی حضرتش را، یعنی شأن نبوت و پیغمبری ایشان را، چنان سست و بیاعتبار کند؟ به نحوی که دیگر این شأن و فضیلت نه مخصوص انبیای عظام الهی و بلکه ـ به تعبیر خواب و رویا بودن ـ همه دیگر بندگان و مخلوقات الهی و از جمله خود آقای سروش را هم در بربگیرد؟
10. در ادامه بحث، آقای دکتر فاطمی (از قول آقای سروش یا در تبیین نظرات وی؟) میفرمایند که: «(1) پاسخ این سوال که چگونه «ليَسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» (شوری، 11) قابل رویت است این است که پیامبر(ص) به مقامی از دیدن میرسد که خداوند را مشابه هیچ چیز نمییابد. (2) اگر او شاهد صحنه است همان قدر میبیند که میشنود و میچشد و میبوید و لمس میکند. بصیرت پیامبر(ص) نافی دیگر قوای باطنی ایشان نیست. چنان که خداوند هم سمیع و بصیر و علیم و ... است. توانایی دیدن، توانایی شنیدن را منحل نمیکند».
متأسفانه این هم یکی دیگر از همان نمونههای «آسمان و ریسمان را به یکدیگر بافتن»ای است که آقای دکتر فاطمی منتقدین آقای سروش را به آن متهم میفرمایند! اولاً اینکه «لَيْسَ كمِثْلِهِ شَيْءٌ» بودن خداوند ربطی به مقامات این و آن، ولو رسول گرامی اسلام(ص) ندارد، چنان که سایر اوصاف حضرت باری نیز چنین هستند. البته که مقام و مرتبه پیامبر اکرم(ص) بسیار بالاست، اما خداوند بدون وجود پیامبر(ص) و کل کائنات هم «بیمانند» است. ثانیاً، دیدن «جلوههای» حق تعالی در عالم وجود تنها منحصر به پیامبران الهی نیست و بلکه همه انسانهای کامل از چنین موهبت و منزلتی برخوردارند. ثالثاً، غیر از پیامبران، عموم خلایق نیز، حداقل به طور بالقوه، میتوانند حین آنکه شاهد صحنهای هستند، همان قدر ببینند که میشنوند، میچشند، میبویند و لمس میکنند. رابعاً، نه تنها وجود مقدس رسولالله، بلکه بصیرت افراد غیر نبی و رسول هم نافی دیگر قوای باطنی آنها نیست! و سمیع و بصیر و علیم بودن، انحصاری به خدا و رسول ندارد و میتواند دیگر از اصناف مردم را هم شامل شود. خامساً، بیان اینکه توانایی دیدن، توانایی شنیدن را منحل نمیکند توضیح واضحات و حشو قبیح است.
11. بند یازدهم مطالب آقای دکتر فاطمی باز هم تکراری است، هرچند که از بنیان محکمی هم برخوردار نیست! چون که اولاً از تفکیک و تمیز روشنی در باب قضاوت و تفاوت و تمایز بین «دریافت» وحی و «ماهیت و ذات» وحی برخوردار نیست، چه همه اینها به هم مرتبط و ذیل فعل باری هستند و نه ذات و ماهیت حضرت باری که کسی را یاری غور در کُنه آن نیست.
در ادامه همین پاراگراف هم آمده «هر چند سخن گفتن از ذات و ماهیت در بسیاری از دیدگاهها خود جای تأمل دارد» که البته اگر چنین سخنانی از ناحیه «اهلالله»، پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) و اولیاءالله باشد، چه در مورد اصل وحی و دین و خدا و رسول و نبوت و خلافت و وصایت و ولایت و چه در مورد سایر مقولات و مفاهیم و مضامین معنوی، نه تنها جای تعجب و تامل و انکار نیست، بلکه باید به گوش جان نیوشید. چنان که در لسان عرفای بالله از این قبیل سخنان فراوان داریم.
12. بند دوازدهم مطلب آقای دکتر فاطمی نیز بار دیگر تکرار همان مطالب قبلی ـ شاید با واژگانی دیگر ـ است. دقت بفرمایید: «بسیاری از شبهات نسبت به نظریه رویاهای رسولانه، نه تنها از بنیاد محکمی برخوردار نیستند، بلکه بیشتر به اتهاماتی ناروا نسبت به آن میمانند و استدلالی موجه در قلمروی علوم دینی و قرآنی، از جمله اینکه با این نظریه نبوت منحل است، خدا هیچکاره است و توانایی شنیدن و گفتن از خدا سلب شده است... (درحالیکه) همه تئوری سروش برای همه کارهکردن نبی در امر دین و نبوت است... سروش بیش از ربع قرن پیش چنین سروده:
ای به معراج رفته در دل شب/ خود تو معراج آشکار منی... ».
خوب، استدلالات محکم آقای دکتر فاطمی به نیابت از جانب استادش آقای سروش را ببینید! ماشاءالله چه براهین محکم و چه گزارههای مستدل و خدشهناپذیری! جناب دکتر فاطمی عزیز، شما فقط یک خط برهان در تأیید نظریه ساختگی رویای رسولانه بیاورید تا بساط همهی نقد و نظرها برچیده شود.
فیالواقع آنچه از بنیاد محکمی برخوردار نیست و بلکه یکسره اتهامی ناروا به خدا و رسول و اسلام و قرآن میباشد خود نظریه آقای سروش است که بیشتر برای «حیرانی خلقان» و «اشتهار خلق» مطرح شده است و از هیچ استدلال موجهی در قلمروی علوم دینی و قرآنی برخوردار نیست، و نه نقد دوستانه، عالمانه، مشفقانه، مستدل و منطقی مخالفان.
شما به عوض این همه آسمان و ریسمان به هم بافتن در ردع و نفی نظرات دیگران بیایید یک برهان محکم و منطقی در تایید حرف خودتان و آقای سروش بیاورید و کار را فیصله دهید. برادر، چرا یک کلمه نمیگویید اگر قرآن چگونه بود دیگر رویای رسولانه و خواب پیامبر(ص) نبود و بلکه فرآیندی تام و تمام در عالم بیداری بود؟
برادر عزیز! این رطب و یابسها چیست که به هم میبافید تا دوست عزیزتان را که سخن سست و بیقاعده و بیفایدهای را صرفاً به منظور جنجالآفرینی و جلب توجه خلقالله گفته تبرئه کنید؟ در حالی که گناه این اهانت و جسارت آشکار به ساحت قرآن و پیامبر عظیمالشأن را با آب زمزم هم نمیشود شست.
این چه سخنی است که میگویید «همه تئوری سروش برای همه کارهکردن نبی در امر دین و نبوت است»؟ برادر عزیز، آیا واقعاً خودتان با طرح این مطالب شرمسار نمیشوید؟
مگر نعوذبالله پیامبر بزرگوار اسلام(ص) در خلال این چهارده قرن «در امر دین و نبوت» نقشی نداشتهاند که حالا دست آقای سروش از آستین غیب برآید و برای ایفای نقش حضرتش کاری بکند؟ آخر این چه خزعبلاتی است میگویید که طفل شیرخواره را در مهد و پیر فرتوت را در لحد به خنده وا میدارد؟
آقای دکتر فاطمی عزیز! برادر، آخر... به شقیقه چه ربطی دارد؟ منتقدین میگویند سروش حرف سست و بی پایه و غلط و بیمعنایی زده، آن وقت شما میفرمایید ببینید ایشان بیش از ربع قرن قبل درباره معراج پیامبر(ص) شعر سروده است!
اتفاقاً سؤال ما هم از شما و آقای سروش همین است که این سرودهها چیست و آن توهین و تحقیر به ساحت مقدس نبوی چیست؟ قسم حضرت عباس مندرج در این ابیات را باور کنیم و یا نفی آشکار آن همه آیات (به قول دوست عزیزمان آقای دکتر نصری «انکار قرآن») را؟
اگر دوست شفیق و بزرگوارم آقای مهندس رضا کاملی که این دفاعیه آقای دکتر فاطمی از سروش را برای نقد و نظر برای بنده فرستادند رضایت بدهند همین اندازه کندوکاو (سه صفحه از جمع ده صفحه مطلب ارسالی) کافی باشد، بالاخره از قدیم گفتهاند که «مشت نمونه خروار است» و «در خانه اگر کس است یک حرف بس است»! به قول مولانا:
این همــــه گفتیــــم لیـــک انـــــدر بسیـــج |
|
بــــیعنـــایــــات خـــــدا هیچیــــــم هیـــــچ |
بــیعنایــــات حـــــق و خــاصـــــان حــــق |
|
گــــر ملــک بــــاشــــــد سیـــاهستـــش ورق (مثنوی رمضانی، دفتر اول، ص 39، بیت 7) |
در پایان این دوازده بند که به نیت ائمه دوازدهگانهی بزرگوار شیعه(ع) بیان گردید و متجاوز از 50- 40 نکته ریز و درشتی که ذیل این بندها به سمع و نظر خوانندگان عزیز رساندیم، اگر اجازه بفرمایید در مقام جمعبندی و تذکری مشفقانه و برادرانه خدمت آقای سروش و همه عزیزان عرض کنیم که:
1. برادر عزیز، آقای سروش، چه زیان دارد که بنده و شما هم در آستانه پیری و ارذل عمر یک بار هم که شده سخنان بر حق دوستان ناصح و مشفق خودمان را تصدیق کنیم؟
2. برادر عزیز، آقای سروش، چه میشود که ما هم ـ مثل مردان خدا که پرده پندار دریدند ـ تا دیر نشده و دستمان از دنیا کوتاه نشده است، از «طالب حیرانی خلقان شدن» و دنبال «اشتهار خلق» بودن دست برداریم و حقیقتاً رو به سوی خدا آوریم و اشتهار را نه درِ خانة خلق و بلکه درِ خانه خدا و رسول(ص) و ائمه(ع) جستجو کنیم؟
3. برادر عزیز، آقای سروش، من که اطلاع دارم شما نیک میدانید راه کشف برخی از حقایق پشت پرده و ـ تا حدودی ـ محرم اسرار الهی شدن و گوش و چشم آشنای به غیب پیدا کردن چیست. به خودتان هم که گفتند، نشنیدید و عمل نکردید، یعنی دوشتان ظرفیت تحمل آن بار گران، بار زیر بارِ سخن مردان خدا رفتن، را نداشت. پس چرا این همه این در و آن در میزنید؟ راهش را که به شما گفتند، اما عمل نکردید! خود کرده را که تدبیر نیست.
4. برادر عزیز، آقای سروش، با این همه هوش و حافظه، درک و مطالعه، تعبد و تهجد، و عنایت و توجهی که شما به امر دین دارید، آیا حیف نیست که گاهی به مطالبی میپردازید و مواضعی اتخاذ میکنید که دل دوستان قدیمی و مشفق خودتان را هم به درد میآورد؟
5. برادر عزیز، آقای دکتر سروش، مگر اساتید بعضاً مشترک ما و شما نظیر علامه فقید آقای جعفری(قدسسره) از قول معصوم(ع) به ما نیاموختهاند که: «رَحِمَ اللهُ امْرءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ يَتَعَدَّ طَوْرَهُ» (غرر الحكم، ص 233، حديث 4666)؟ پس چرا برادر اندیشمندی مثل شما که حقیقتاً نازنینی، ولی در حد خویش، گاهی باید پا نهد اندازه بیش؟ شما که اینقدر با علم و فضل هستید حتماً سخن وجود مقدس امام رضا(ع) را در اصول کافی باب «جامعٌ نادر فضل الامام و صفاته» خواندهاید، پس این مطالب چیست که گاهی از شما در حق ائمه(ع) صادر میشود؟ نفرمایید سند کتاب کافی چنین و چنان است! میدانم که میدانید عطر و نور سخن خدا و رسول و خلفا و نایبان برحق آنها از فرسخها دور به مشام میرسد.
6. برادر عزیز، گزیدن پیر و شیخ و زانو زدن در محضر آنها و چند صباحی همنشینی با درویشان و بهرهگیری از نصایح غیبی ایشان چه زیان داشت که یکبار نکردید؟ تا در نتیجه متاسفانه در حق استاد سرا پا اخلاصی چون آقای جعفری(ره) که حق معلّمی هم برگردن شما داشت سخنی چنان نادرست و ناعادلانه بگویی که «زمستان میرود و روسیاهی به ذغال میماند»! خداوکیلی آن استاد حکیم و یار سفر کرده ما ـ که صد قافله دل از دوستان و شاگردانش همره اوست ـ در این عهد و زمانه روسیاه رفت و روسیاه زیست یا اقسام بنده و شما؟
7. برادر عزیز، آقای سروش، یکی از اهل دل در رویایی صادقانه دیده بود که «کبر و کینه و حسد» هر سه دستمایههای «عذاب الحریق» هستند! آیا فکر نمیفرمایید که بهتر است همة ما قبل از رفتن، دلهای خویش را از این اوصاف بزداییم تا انشاءالله در آنها نور معرفت بیابیم؟
8. برادر عزیز، آقای سروش، آیا بنده و شما که هر دو درس مثنوی میدهیم نباید به این سخن آن بزرگ هم تأسی جوییم که:
عقــل بنـــد ره روان و عاشقــانست ای پســـر |
|
بنــد بشکن ره عیــان انـــدر عیــانست ای پســر (دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره 1082) |
9. برادر عزیز، آقای سروش، آیا بنده و شما که گاهی تفسیر حافظ میکنیم نباید باور داشته باشیم که از طرفی «در جهان از سخن عشق نباشد خوشتر» (برگرفته از غزلیات حافظ، غزل شماره 178) و از طرف دیگر هم «درس عشق در دفتر نباشد» (همان، غزل شماره 162).
10. برادر عزیز، آقای دکتر سروش، همه میدانند و میدانیم که اقسام شما ـ و حتی خود ما ـ گلهمندیهای فراوانی از رفتارِ بعضاً غیراسلامیِ متولیان رسمی دین و حاکمان و صاحبمنصبان امور داریم، اما آیا این نارضایتی از ارباب حکومت و اصحاب قدرت باید باعث تجری به دین خدا و پیغمبر(ص) و کتاب مقدس قرآن شود؟ مگر قرآن به ما نفرموده، و خود ما هم به شاگردانمان نگفتهایم که: «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا» (مائده، 8)؟ مگر خدای ناکرده بنده و شما هم مصداق واعظ غیرمتّعظ هستیم؟
11. برادر عزیز، آقای دکتر سروش، اگر شما فردی از اولیاءالله را ندیدهاید ـ که البته من و شما میدانیم که دیدهاید ـ و کیفیت اموری نظیر جلوات نور الهی و نزول وحی و الهام ربانی را شخصاً تجربه نفرمودهاید، اینکه پایه محکمی بر نفی و انکار این امور، یا تفسیر و تعبیر ساختگی و سلیقهای آنها، نمیشود.
12. سرانجام اینکه، آقای سروش عزیز، بیایید با هم عالِم و عامل بدین نصیحت مولانا باشیم که:
این قــــــدر گفتیــــم باقـــی فکــــر کـــــن |
|
فکـــــر اگر جــــامــــد بود رو ذکــــر کــــن |
ذکــــــــــر آرد فکـــــــر را در اهتــــــــزاز |
|
ذکـــــر را خــــورشیــــد ایـــن افســرده ســاز (مثنوی رمضانی، دفتر ششم، ص 374، بیت23- 22) |
والسلام علی من اتبع الهدی
عبدالرحیم گواهی
تهران ـ سحرگاه 25/ 09/ 1396