
در این مقاله می خوانید :
مفاهیمی چون روح (روان)، من (خود)، نفس و غیره از دیدگاه علم، الهیات، فلسفه، روانشناسی، دین و غیره مورد بحث فراوان قرار گرفتهاند.در فرهنگ اسلامی نیز این واژگان از منظر قرآن، حدیث، عقل و اجماع علمای اسلامی مورد مدّاقه قرارگرفته است. یکی از سرچشمههای غنی فرهنگ اسلامی که قرنها است بر تارک علوم وتمدن اسلامی میدرخشد عرفان و تصوف اسلامی است که از قرن دوم هجری (قرن هشتم میلادی) به بعد سر منشأ هزاران اثر برجسته به نظم و نثر بوده است.
در میان آثار منظوم عرفانی دو اثر بزرگ مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی و دیوان شمس تبریزی، از جایگاه ویژهای برخوردار میباشند و به خصوص کتاب شریف مثنوی، که سالها است با ترجمه نسبتاً خوب نیکلسون درسطح جهانی شهرت یافته، به صورت بلند مرتبهترین کتاب شعر عرفان اسلامی مطرح شده است. درکتاب مثنوی واژه "من" متجاوز از 600 بار و واژه "روح" نیز متجاوز از300 بار آورده شدهاند که ما در این مقاله تنها به معدودی از آنها اشاره میکنیم.
آنچه در مجموع از ادبیات مولانا در زمینة روح بر میآید تصعید و تعالی روح در برابر عالم جسم و ماده، ارتباط روح با عالم غیب و در رأس آن ساحت قدسی خداوند تبارک و تعالی، امکان ارتباط و بهرهگیری روح از انوار تابش الهی، روح مطلق یا اعظم دانستن خداوند، ضرورت رهایی روح از قفس تن برای دستیابی به مدارج بالای معنوی و روحانی، ارتباط روح با عالم جان، بینهایت بودن حد و مرز اهتزاز و ارتقای روحی و بسیاری از مطالب دیگر در این زمینهها است.
امّا آنچه در مجموع از ابیات مربوط به "خود"، "من"، یا "نفس" استنباط میشود تا حدود زیادی در نقطه مقابل روح میباشد و روی جنبههای شهوانی، حیوانی، تاریک و ظلمانی نفس و وجه مادی وغیر روحانی آن تأکید میکند. در کلام مولانا "خود"، عامل خود پرستی و"نفس" عامل نفس پرستی و هر دو سوق دهنده انسان به عالم نفسانی ودر نتیجه گمراهی و هلاکت و جهنم است.
از طرف دیگر، "من" آدمی گاهی به صورت دریافت کننده و بلکه تاباننده نور خورشید معنوی، قاصد راه حضرت اله ،متحد شونده با منهای دیگر و در غایت باخدا ـ روح کلی جهان ـ وبالاخره "میزان" الهی در جهان مخلوقات و آیینه تمام نمای معبود و معشوق ـ اعم از زمینی و آسمانی ـ مطرح میشود.
اینها و نکات مشابه آن، مطالبی هستند که در متن مقاله مورد بحث و بررسی مبسوطتر قرار گرفتهاند.