طبق نظر یکی از اندیشمندان هدف دین ایجاد آرامش، شادی و امید در انسانهاست و در دین بودایی این سه مهم بسیار سهل‌الوصول‌تر هستند؟ آیا اسلام نیز دراین زمینه تواناست؟

بازدید : 1193 - ۱۹ آبان ۱۳۹۸ - اخبار مرکز پژوهش ادیان جهان
طبق نظر یکی از اندیشمندان هدف دین ایجاد آرامش، شادی و امید در انسانهاست و در دین بودایی این سه مهم بسیار سهل‌الوصول‌تر هستند؟ آیا اسلام نیز دراین زمینه تواناست؟
طبق نظر یکی از اندیشمندان و صاحبنظران، دین برای سه هدف ایجاد آرامش، شادی و امید در انسانها نازل شده است. نظر اسلام در این مورد چیست و آیا اگر از راه‌های دیگر بتوان به این سه مورد دست یافت دیگر نیاز انسان به دین مرتفع می‌گردد؟ مطابق همین نظر در دین بودایی این سه مهم بسیار سهل‌الوصول‌تر هستند.

چنان‌چه ذيلاً اشاره خواهيم كرد،‌ هرچند كه اين سخن خيلي درست و كامل نيست، ليكن به‌كلي هم نادرست و بدون‌ وجه نمي‌باشد و سنت‌هاي بزرگ ديني جهان، حداقل از بعد پاسخگويي به نيازهاي دنيوي پيروان خويش، بايد متكفل تأمين آرامش و آسايش، شادي و رضايت، و اميد و رجا، ديني آن‌ها بوده باشند. چنان‌چه اين هر سه موضوع در قرآن كريم، كتاب مقدس ما مسلمانان جهان، نيز به‌صراحت مورد توجه و تأكيد قرار گرفته‌اند، به‌نحوي كه در رابطه با آرامش و آسايش روحي و معنوي از دستيابي به مقام «نفس مطمئنه» (فجر، 27/89)، و دربارة كسب رضايت خاطر و شادي روحي ـ معنوي نيز از دستيابي به مقام رضا و يا به تعبير قرآن حالت روحي «راضيه مرضيه» (قرآن، 21/69، 9/88، 28/89) و سرانجام نيز از شوق و اميد روحي ـ معنوي با تعبير «رجاء به لقاء الله» (كهف، 110/18) سخن به ميان آورده است.

اما اين‌كه گفتيم سه هدف ذكرشده چندان كامل نيستند از دو جهت مي‌باشد؛ يكي اين‌كه بزرگان دين و تفكر اسلامي از مقولاتي چون حيات معقول يا حيات ماوراي حيات طبيعي و شئون آن (استاد جعفري)، حيات طيبه (مرحوم دولابي)، كسب مقام معرفت اللهي، و بالاخره فاني‌شدن انسان در خدا (عموم عرفا و متصوفه) و نظاير اين امور به‌عنوان هدف اعلاي زندگي سخن گفته‌اند. چنان‌چه از معصوم(ع) نيز نقل شده است كه: «كسي كه ترا شناخت چه كم دارد، و كسي كه ترا نشناخت چه دارد؟» كه حكايت از «شناختن و يافتن خداوند» به‌عنوان هدف اعلاي حيات آدمي دارد. در اين‌جا ذكر اين نكته ضروري است كه بعضي‌ها گفته‌اند: «بودا هم مي‌گويد هدف رسيدن به آرامش و سكون و بي‌نهايت و ابديت و نيروانا و از اين حرف‌ها است، و مگر ما در تصور خود از آن حقيقت يگانه چيز ديگري هم مي‌توانيم داشته باشيم؟» كه در پاسخ عرض مي‌كنيم كه اولاً در جهان‌بيني و تفكر شخص بودا چيزي به‌نام «خدا» يا «حقيقت يگانه» وجود ندارد و به‌كلي غائب است؛ و ثانياً رسيدن به سكون و آرامش ـ از منظر افراد متالّه ـ از نتايج و تبعات رسيدن به خدا است و نه اين‌كه في‌نفسه هدف و مطلوب باشد؛ و ثالثاً، چه كسي گفته كه همواره اين سكون و آرامش و كناره‌گيري از حيات اجتماعي و غوغاي حيات مستحسن و مطلوب است؟ رابعاً، و دست آخر هم اين‌كه نزد اديان آسماني آرامش و شادي و اميد و اموري نظير اين‌ها هركدام معنا و جايگاه خاص خود را دارند و لذاست كه آرامش و شادي و غيره ديني را نمي‌توان از هر طريقه‌اي و به هر شيوه‌اي به‌دست آورد. چنان‌چه گاهي در سطح جامعه براي دسترسي زودگذر و آسان به اين امور حتي از مصرف مواد روان‌گردان يا نوشيدني‌هاي سكرآور و كامجويي‌هاي نامشروع نيز استفاده مي‌شود.

بدين‌ترتيب، به‌طور خلاصه، نه اهداف دين ـ یا يك زندگي دين‌مدارانه ـ به آن سه هدف خلاصه مي‌شود و نه اين‌كه، در منطق دين و عقل، دسترسي به اين امور به هر وسيله و يا هر طريقه‌اي مي‌تواند منطقي و مجاز و مشروع باشد. اما نكتة عجيب‌تر آن‌كه انديشمند يادشده در ادامة‌مطلب فوق گفته‌اند كه اهداف سه‌گانة فوق‌الذكر تنها در دين بودايي قابل‌حصول و وصول هستند و اديان ابراهيمي از تأمين آن‌ها قاصر بوده‌اند!

به‌زعم ما ـ و البته خدا داناتر است ـ منظور ايشان بايد بعضي قرائت‌هاي تند و نابخردانه از دين، و برخي تجربه‌هاي ديني نادرست و انحرافي مثل وقوع جنگ‌هاي صليبي يا منازعات درون ديني (مثل جنگ‌هاي شيعه و سني، كاتوليك و پروتستان، و غيره) بوده باشد، و اگر نه، چنان‌چه اصل و گوهر دين و زندگي انبيا و اولياي ديني را مدنظر قرار دهيم كه هيچ چيز در ايجاد آرامش و رضايت و اميد با آموزه‌هاي اصيل و آسماني آن‌ها برابري نمي‌كند؛ از انبيا و ائمه هم كه بگذريم، نمونه‌هاي بارز عرفان و تصوف اسلامي نظير بايزيد و بوسعيد و مولوي و شيخ ابوالحسن خرقاني و نظاير ايشان هركدام مثل اعلاي حيات طيبه و معقول و مطلوب ديني و اسلامي و انساني بوده‌اند كه، به شهادت تاريخ، نه‌تنها در بين پيروان بودا، بلكه در شخص ايشان هم چنين چيزي را سراغ نداريم.

در خاتمه بي‌مناسبت نيست كه هدف از آفرينش و زندگي را از نگاه قرآن و تني چند از شاگردان برجسته قرآن نيز مورد بررسي قرار دهيم. قرآن كريم مي‌فرمايد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» يعني اين‌كه «جن و انس را جز براي پرستش خويش نيافريديم» (ذاريات، 56/51) و يا اين‌كه: «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» «اي انسان! تو با تحمل رنج فراوان به سوي پروردگارت مي‌روي و سرانجام او را ملاقات خواهي كرد» (انشقاق، 6/84) كه در آية اول هدف از خلقت را دسترسي به كمال عبوديت، كه از منظر عرفا همان كمال معرفت ربوبي است مي‌داند و در آية اخير هم غايت چنين تكامل معرفتي را ملاقات با خداوند تبارك و تعالي ذكر مي‌كند.

ملاي رومي، مولانا جلال‌الدين محمد بلخي، عارف و عالم بزرگ اسلامي نيز در مثنوي معنوي مي‌فرمايد:

چون به آزادي نبوت هادي است             مؤمنان را ز انبياء آزادي است

        (مثنوی معنوی،تصحیح محمد رمضانی، دفتر ششم، ص 419، بیت 25)

 (البته ترديدي نيست كه مقدمه هرگونه آرامش و آسايش روحي ـ معنوي دسترسي به همين آزادي منبعث از كرامت انساني است). عارف و غزل‌سراي بزرگ شيراز، شمس‌الدين محمد خواجه حافظ شيرازي، نيز در ديوان برجاي‌ماندني خويش مي‌سرايد:

دست از طلب ندارم تا كام من برآيد

يا تن رسد به جانان، يا جان ز تن برآيد

 

كه اين نيز رسيدن به مقام فناء في الله است كه پيش از اين به‌اختصار ذكر كرديم).

سرانجام اين‌كه اقبال لاهوري، فيلسوف و غزلسراي دلسوختة اسلامي، در تعريف دين سخن نغزي دارد كه:

چيست دين برخاستن از روي خاك      تا كه آگه گردد از خود جان پاك

   (كه اين نيز مصداق بارز مقام معرفت اللهي است، چرا كه داريم: من عرف نفسه، فقد عرف ربه).

در پرتو همين سخنان گهربار است كه مي‌گوييم محدودكردن اهداف دين به «ايجاد شادي و آرامش و اميد» شايد تا حدودي جفاي به دين بوده باشد، هرچند كه متأسفانه شائبة معنويت بدون خدا و «معنويت بدون‌متن يا كتاب مقدس» را نيز به ذهن مي‌آورد كه جاي تفصيل آن اين‌جا نيست و پرسش و پاسخي جداگانه را مي‌طلبد.

والسلام علي من اتبع الهدي

                                                                       عبدالرحيم گواهي

                                                               تهران، 12/6/1391